ahle iran

مهارتهایی مهم برای شما که در دوران عقد هستید!

    نظر





مهارتهایی مهم برای شما که در دوران عقد هستید!

در دوران عقد یکسری رفتارهای نابهنجاری ممکن است رخ دهد که باعث شود برخی جوانان از اینکه در این دوران شیرین هستند ناراضی باشند. اگر از دوستان متاهل تان در باره ی خاطرات دوران عقدشان سوال کنید، حتی ممکن است برخی ناراضی بوده و بگویند دوران خوبی را طی نکرده اند. اگر در شرف ورود به این دوران هستید و یا هم اکنون عقد کرده اید و در انتظار رفتن به خانه ی مشترک به سر می برید، بهتر است مهارت های یک همسر عقد کرده را بیاموزید.
هنوز در خانه ی پدر و مادر هستی اما صفحه ی دوم شناسنامه ات پر شده و این یعنی دوران مجردی تمام شده است……
قدیم تر ها، بعد از مراسم خواستگاری  و انجام خرید عروسی، در بیشتر موارد در یک روز دختر و پسر را عقد می کردند و همان شب هم به خانه ی بخت می فرستاند. چند سالی که گذشت، ممکن بود دختر و پسر را به عقد هم درآورند،و چند ماه بعد به خانه ی مشترک بفرستند اما رفت و آمد زیادی در این دوران انجام نمی شد، ممکن بود گاهی باهم برای تفریح به پارک بروند که حتی برخی خانواده ها همان را هم به تنهایی اجازه نمی دادند و کسی را همراهشان می فرستادند. اما این روزها چنین سخت گیری هایی چندان مرسوم نیست و دختر و پسر در بیشتر مواقع زن و شوهر هم هستند اما در خانه های جدا زندگی می کنند تا شرایط زندگی مشترک شان جور شود.
دوران عقد کردگی، دو رو دارد. یک روی زیبا و پر از دلدادگی و یک روی شناخت و حل اختلافات بین زن و شوهر جوان و همچنین خانواده های آن ها. اگر از دوستان متاهل تان در باره ی خاطرات دوران عقدشان سوال کنید، حتی ممکن است برخی ناراضی بوده و بگویند دوران خوبی را طی نکرده اند. اگر در شرف ورود به این دوران هستید و یا هم اکنون عقد کرده اید و در انتظار رفتن به خانه ی مشترک به سر می برید، بهتر است مهارت های یک همسر عقد کرده را بیاموزید.

هیجانی که کم رنگ می شود
در دوران عقد اول آشنایی به طور طبیعی هیجان دو نفر بیشتر است، حرف ها کمی عاشقانه تر و اشتیاق برای باهم بود پر رنگ تر است اما به مرور زمان و ایجاد صمیمیت کمی از آن شور و التهاب روزهای اول کم می شود که این موضوع طبیعی است و نباید شما را نگران کند. هر دوی شما در حال مهیا کردن مقدمات ازدواج تان هستید، خرید جهاز از جانب دختر و تهیه ی مسکن و مراسم ازدواج از جانب پسر، به اندازه خود نگرانی و دلمشغولی دارد. هر چند که بیشتر این نگرانی ها اشتباه بوده و زیبایی دوران عقد کردگی را از بین می برند اما در هر صورت این دوران،کمی هر دوی شما درگیر هستید پس نیاز به صبوری بیشتری دارید.

دیدارهایی با حضور خانواده
یکی از مسائلی که باید به آن دقت کنید، برخورد مناسب با خانواده ی طرف مقابل است. همسر شما هنوز در منزل پدری اش زندگی می کند و قوانین مخصوص به آن خانه را باید رعایت کند.علاوه بر این موضوع بیشتر اوقات که شما برای دیدار همسرتان،به منزل آنها می روید، با خانواده ی او هم دیدار می کنید و زمانی که همسرتان هم به خانه ی شما می آید با خانواده ی شما ملاقات می کند، باید از همین ابتدا به یک قرار داد پایبند باشید و عمل کنید.« اگر با همسرتان حرف تان شده و بین تان شکرآب است، نباید بگذارید کسی از خانواده های تان متوجه شود.» این موضوع تا آخر زندگی تان باید مورد توجه باشد اما حال که هنوز یکدیگر را با حضور خانواده ها می بینید، مدیریت اختلافات دو نفره تان خیلی مهم است. بگو مگو های شما با چند حرف عاشقانه فراموش می شود اما والدین تان ممکن است احساس منفی نسبت به این ازدواج و طرف مقابل پیدا کنند. احساسی که در آینده هم در زندگی تان تاثیر بگذارد.
در دوران عقد رعایت احترام اعضای خانواده همسر و در عین حال تلاش برای ایجاد صمیمیت، می تواند به شما کمک کند تا جای مناسبی در قلب نزدیکان همسرتان به عنوان یک عروس و یا داماد داشته باشید.
حرف و حدیث های تمام نشدنی
فرهنگ ما باتمام زیبایی هایی که دارد در برخی موارد ایجاد دردسر و مشکل هم میکند. آداب و رسومی چون شب چله، خرید هدیه به مناسبت هر عید و مواردی مانند اینها در کنار پرس و جوی اطرافیان در مورد قیمت خریدهای انجام شده، تالاری که قرار است در آن جشن ازدواج انجام شود و خلاصه حاشیه هایی ازدواج که کم نیستند، نمی گذارد شما به متن،که همان آشنایی بیشتر با خلقیات یکدیگر است توجه کنید.بهتر از همین اول، پرونده ی حرف و حدیث های حاشیه ای را ببندید و خودتان و زندگی تان را بیمه کنید.

رودربایستی های عادت شده
شما و همسرتان قرار است یک عمر با هم زندگی کنید.هر کدام تان گذشته ای متفاوت و تربیت خانواده ای مجزا دارید. هر قدر هم که در انتخاب دقت کرده باشید، بازهم باید تفاوت های موجود را بشناسید، بفهمید و اگر امکان نزدیک تر شدن، وجود دارد،اقدام کنید و در غیر اینصورت،همدیگر را با تفاوت های تان بپذیرید. خیلی مهم است که در دوران عقد بتوانید گفتگو کنید و در بیان احساس تان صادق باشید. رودربایستی به بهانه ی روزهای اول آشنایی،بزرگ ترین اشتباهی است که می تواند تبدیل به نارضایتی های تلمبار شده ای گردد که رابطه تان را کدر و تار کند.
اصول یک گفتگوی صحیح که در آن طرفین بتوانند آزادانه نظر و احساس شان را بگویند و مجبور به خود سانسوری نباشند.چیزی است که از همین روزهای اول باید رعایت کنید تا بتوانید در شرایط بحرانی که در هر زندگی ایجاد خواهد شد، باهم به تفاهم برسید.

مطالب مرتبط



در دوران عقد رابطه جنسی مجاز است؟






انتشار مطلب در شبکه های اجتماعی


facenama googlereader googleplus stumbleupon digg cloob twitter facebook

برچسب‌ها: ازدواج, جوانان, خواستگاری, درباره دوران عقد, دوران عقد, دوران متاهلی, دوران مجردی, زناشویی, زندگی زناشویی, طلاق, مهارتهای مهم دوران عقد, نامزد, نکات زناشویی, نکات مهم دوران عقد, همسر



منبع : ahleiran.ir



برجسته سازی لب ها در 5 قدم!

    نظر


دوست دارین لبهایی حجیم و پر داشته باشین؟ چند روش هست که میتونین با استفاده از اونا لبهاتون رو زیباتر کنید..

هیدراته شدن: خیلی حیاتیه که با نوشیدن آب به اندازه کافی هیدارته (دچار کم آبی نشین) بمونین. نوشیدن آب به مقدار کافی بهتون کمک میکنه لبهاتون حجیم بشن. یادتون باشه که همیشه از یه نرم کننده لب با کیفیت که حاوی SPF باشه هم استفاده کنین.

پوسته پوسته شدن لب: دفعه بعدی که لبهاتون پوسته پوسته میشن، اون رو فقط به بدنتون مربوط ندونین. شکر قهوه و روغن نارگیل رو با هم ترکیب کرده و به آرامی روی لبهاتون بکشین. این کار جریان خون رو افزایش داده و به لبها حجم میده.

بخار: قبل از اینکه دوش بگیرین، یه لایه ضخیم نرم کننده لب بزنین. وقتی دارین دوش میگیرین اونا رو پاک نکنین، چون بخار باعث میشه نرم کننده نفوذ کرده و در نتیجه لبها صاف و نرم بشن.

روغن نعناع: بعضی اوقات تحریک پوست میتونه باعث بشه به نتیجه مورد نظر برسین، به این صورت که روغن نعناع رو روی لبها بزنین تا لب رو تحریک کرده و باعث بشه که کمی تورم کنن.

حجم دهنده لب: یه حجم دهنده لب با کیفیت خریداری کنین. این حجم دهنده ها باعث میشن که لبها بزرگتر به نظر برسن.

www.banoyeziba.ir




منبع : ahleiran.ir



لباس مناسب عروسی زمستانی!

    نظر


عروسی‌هایی که درزمستان برگزار می‌شوند، چالشی هستند که درآن باید به گونه‌ای لباس بپوشیم که هم خودمان را گرم نگه داریم و هم شیک و مد روز باشیم. اگر می‌خواهید بداند برای یک عروسی زمستانی چه باید بپوشید، جواب سوالتان اینجاست.

عروس است که تصمیم می‌گیرد. این یک قانون است! این قانون، همیشه بوده و ادامه خواهد داشت. اما این قانون به این معنا نیست که همیشه حق با عروس خانم است. حقیقت این است که گاهی عروس‌ها هم اشتباه می‌کنند.

سال‌ها قبل، درعروسی دخترعمویم که درشب سال نو دریک شهر بندری کوچک در ایالت مین برگزار شد، حضور داشتم. به خاطر دارم باد شدیدی که در سالن پذیرایی، یعنی همان جایی که میزبان غذا را سرو می‌کرد و از مهمانان پذیرایی می‌کرد می‌وزید، که باعث به هم خوردن آرایش موهایم شد.

اما این بدترین اتفاق آن شب نبود. عروس، عمارت تابستانی بدون سقفی را که چشم اندازش بندرگاهی یخ زده بود برای جشن گرفتن انتخاب کرده بود.

چراغ‌های کریسمس، عمارت تابستانی پوشیده از یخ را به سرزمین عجایب زمستانی تبدیل کرده بود. تور لباس عروس به گونه‌ای بود که انگار او لباسی ازدانه‌های برف به تن کرده.

لباس سیاه داماد، تضادی کامل بود و حالتی دراماتیک ایجاد کرده بود. نمیدانم آیا رمانتیک تر از این هم میشد یا نه.

این چیزیست که عروس درباره‌ی آن شب بیاد دارد. اما آنچه که ما مهمان‌ها از آن شب بیاد داریم، لرزیدن و جمع کردن خودمان در یک شب سرد از نوع انگلیسی‌اش است، مدام پاهایمان را بر زمین می‌کوبیدیم تا خون در انگشتان یخ زده‌مان جریان داشته باشد، و این پا و آن پا می‌کردیم به این امید که مراسم هر چه زودتر تمام شود. ما آنقدر درگیر سرما بودیم که توجهی به بخش رمانتیک مراسم نمی‌کردیم.

عروسی‌های زمستانی، برای عروس و داماد، جشن عروسی، و مهمانان نوعی چالش است. اکثر عروس‌ها دوست ندارند جشنشان دربرف برگزار شود، اما اگر خودتان را برای عروسی‌های زمستانی آماده نکنید، این مراسم می‌تواند باعث تب و لرزتان شود.

تدارکات یک کار کلیدیست. انعطاف پذیری، بسیار سخت است. در متن زیر، ایده‌هایی را در اختیارتان قرار می‌دهیم که به شما کمک می‌کند تا بهترتصمیم بگیرید که در یک عروسی زمستانی چه بپوشید.

چالش زمستانی

هر خانمی که این مقاله را می‌خواند، می‌داند که چگونه لباس مد روز بپوشد و چه ست‌ها و وسایل شیکی را انتخاب کند. همه‌ی ما می‌دانیم که در هوای سرد باید چه بپوشیم و همه‌ی ما می‌دانیم که چگونه لباس‌هایمان را برای یک جشن هماهنگ کنیم.

عروسی‌های زمستانی یک چالش هستند، به این خاطر که ما باید همه‌ی این سه هدف را روی یک لباس پیاده کنیم.

ساق پوش‌های سنگین و لباس کشباف پشمی با آستین‌های بلند اصلا مناسب جشن نیستند. البته ممکن است زیبا باشند و در یک عروسی زمستانی، ما را گرم نگه دارند.

ترکیب مناسبی را انتخاب کنید

لباس عروسی

شلوار برای مراسم عروسی؟ البته، اگر شبیه این عکس باشد عالی است، و پاها را هم گرم نگه می‌دارد.

خیلی ازما دوست داریم درجشن‌های عروسی، در بین زنان به چشم بیاییم. چراکه نه؟ این بهترین فرصت است که لباس‌های چین دار بپوشیم!

جنس این لباسهای دخترانه معمولا خیلی سبک است. با اینکه این لباس‌های تافته و توری، فوق‌العاده زیبا هستند، اما زمانی که در معرض باد قرار بگیرید احساس سرما و ناراحتی خواهید کرد و لب‌های کبود شده‌ی از سرما، به ندرت زیبا و شیک به نظر می‌آیند.

لباس‌های توری را انتخاب نکنید. لباسی مناسب‌تر انتخاب کنید. یک لباس کت دار، شلوار یا دامن، می‌تواند زیبا و شیک باشد. بلوز و شلوارهای یکسره هم می‌تواند مناسب باشد. یک بلوز و شلوار یکسره انتخابی عالی است که شما را در محلی که همه‌ی لباس‌های پشمی پوشیده‌اند، برجسته نشان می‌دهد.

لباس‌ها را با هم ترکیب کنید

لباس عروسی

یک ژاکت، یک دامن تنگ، و یک شلوار استرچ… به نظر خوب می‌آید، اما چگونه!

شما محدودیتی برای هماهنگ کردن لباس‌هایتان ندارید. هنوزهم می‌توانید با ترکیب کردن لباس‌ها، لباسی نرم و زنانه در یک عروسی زمستانه بپوشید.
می‌توانید سبکی را انتخاب کنید که از پارچه‌ای فوق العاده زنانه دوخته شده باشد، یا می‌توانید لباس‌های زنانه را با چیزهای دیگر ترکیب کنید، مثلا شاید یک کت مردانه روی یک پیراهن ابریشمی. نظرتان راجع به یک بلوز سفید کتان زیر یک لباس بی یقه چیست؟

ترکیب این لباس‌ها که هم زیبا هستند و هم زنانه،  به شما این امکان را می‌دهد که علاوه بر متمایز بودن و گرم نگه داشتن بدنتان، هویت دخترانه‌تان  را هم حفظ کنید.

یک دامن نیمه بلند یا یک پیراهن را امتحان کنید

لباس عروسی

دامن‌های نیمه بلند معمولا ظریف و گرم هستند. وقتی که دمای هوا زیر صفر باشد و شما به فکر لختی پاهایتان هستید، چه با جوراب چه بی جوراب، ترجیح می‌دهید که قد دامنتان بلند باشد.

یک دامن نیمه بلند فاق بلند، به نظر زیبا میآید، هم پاهایتان را می‌پوشاند، و هم بطور شگرفی خواسته‌ی شما را از زیبایی لباس برآورده می‌کند.

برای دریافت بهترین نتیجه، آن را با بلوزی ابریشمی یا بلوزی آستین بلند با یقه‌ی گرد یا ژاکتی دکمه دار ست کنید.

وسائل زینتی، دوستان شما هستند

لباس عروسی

اگر یک یقه مانند این شکل دور گردنتان بپیچید، می‌تواند شما را در سردترین عروسی‌های زمستانی هم گرم نگه دارد.

خرید کردن، کار سرگرم کننده‌ای است، اما شاید ملحقات لباسی که می‌خواهید در روز عروسی بپوشید، همین حالا در کمد لباستان باشد. دستکش‌های زیبا با یک کلاه کلاسیک می‌تواند به شما ظاهری فریبنده بدهد و مانند لایه‌ی محافظی میان شما و آب و هوا عمل کند.

استفاده ازیک یقه‌ی خزدارکه قابل جدا شدن باشد، هرگز کار اشتباهی نیست. شما می‌توانید ازیک خز واقعی یا مصنوعی استفاده کنید که به شما ظاهری تجملاتی می‌بخشد. ای کاش در جشن عروسی دختر عمه‌ام یک یقه‌ی خزدار داشتم.

اهمیت کفش‌ها

ممکن است برای لباس شما کفش‌های جلو باز یا صندل یا  کفش‌های جلوبسته‌ی بدون پاشنه، مناسب باشد، اما عروسی‌های زمستانی گزینه‌های خاص خود را دارند.

شما باید پاهایتان را بپوشانید. به هر حال، کفش‌های جلوباز یا صندل برای زمستان مناسب نیستند، حتی اگر سالن پذیرایی گرم باشد. ممکن است درطول مسیری که از ماشینتان تا سالن پذیرایی طی می‌کنید، انگشتان پایتان چنان یخ بزنند که این حس، تمام شب همراهتان باشد.

پس کفش‌های جلوبازتان را در خانه بگذارید، هنوز هم می‌توانید شیک باشید. زمانی که برای یک عروسی زمستانی کفش انتخاب می‌کنید، آزادی بیشتری برای بازی با رنگ‌ها، استایل‌ها و جنس کفش‌ها دارید. مراقب باشید که در ست کردن لباس‌هایتان زیاده روی نکنید.

اگر لباس شما بیش از اندازه تزئینات دارد یا رنگش زیادی به چشم می‌آید، پس یک کفش ساده‌ترانتخاب کنید. اگر لباستان زیادی ساده و یک رنگ است، پس کمی با رنگ و طرح و جنس کفشتان بازی کنید.

فکر آماده شدن برای یک عروسی زمستانی، می‌تواند حس چالش را در شما برانگیزد. نگاهی به کمد لباس‌هایتان بیندازید، احتمالا لباس‌هایی پیدا کنید که بتوانید با ترکیب و استراتژی‌هایی که برایتان گفتیم به یک لباس مناسب تبدیلشان کنید.

دفعه‌ی بعد که به یک عروسی زمستانی دعوت شدید، از این نکات ساده‌ی طراحی و مد استفاده کنید. این استراتژی‌ها واقعا کارامد هستند و باعث شکوفا شدن خلاقیت‌های بسیاری در زمینه‌ی سبک‌های شخصی می‌شود.

http://sorkhabsefidab.com/


منبع : ahleiran.ir



ماجرای واقعه کربلا

    نظر

ماجرای واقعه کربلا

ماجرای واقعه کربلا,ماجرای کربلا

از مدینه تا کربلا همراه با سیدالشهداء
فلسفه قیام ابی عبدالله الحسین (علیه السلام) را در سخنان آن حضرت  در آغاز حرکت از مدینه و موضع‌گیری‌های ایشان در برابر حوادثی که در منزلگاه‌های میان راه روی داده است می‌توان یافت.


مدینه
زمان: نیمه دوم ماه رجب سال 60 هجری
حاکم وقت مدینه (ولید بن عتیقه) پس از مرگ معاویه دستور یافت تا از امام حسین (علیه السلام) برای یزید بیعت بگیرد. حضرت فرمود: «… یزید فردی است شرابخوار و فاسق که به ناحق خون می‌ریزد و اشاعه‌دهنده فساد است و دستش به خون افراد بی‌گناه آلوده گردیده و شخصیتی همچون من با چنین مرد فاسدی بیعت نمی‌کند.»
وقتی مروان بن حکم بیعت با یزید را از حضرت درخواست کرد امام حسین(علیه السلام) فرمود: ای دشمن خدا! دور شو، من از رسول خدا شنیدم که فرمود: «خلافت بر فرزندان ابوسفیان حرام است اگر معاویه را بر فراز منبر من دیدید او را بکشید.» و امت او چنین دیدند و عمل نکردند و اینک خداوند آنان را به یزید فاسق گرفتار کرده است.

امام حسین(علیه السلام) در شب 28 رجب سال 60 هجری همراه با بیشتر خاندان خویش و بعضی یاران، پس از وداع با جدش پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) از مدینه به طرف مکه حرکت کرد.

امام حسین(علیه السلام) هدف خروج از مدینه را در وصیتنامه‌اش چنین بیان می‌کند:
«… و جز این نیست که برای اصلاح در میان امت جدم خارج شدم. می‌خواهم امر به معروف و نهی از منکر کرده و به راه و روش جدم (رسول خدا) و پدرم علی (علیه السلام) رفتار نمایم.
مکه
زمان : از 3 شعبان تا 8 ذی الحجه 60 هجری
امام حسین(علیه السلام) در سوم شعبان به مکه رسید و در خانه عباس بن عبدالمطلب سکنی گزید. مردم مکه و زائران خانه خدا که از اطراف آمده بودند به دیدار حضرت شرفیاب می‌شدند. امام حسین(علیه السلام) پس از رسیدن دوازده هزار نامه از جانب کوفیان، مسلم بی عقیل را در روز 15 رمضان به عنوان نماینده خویش به سوی کوفه فرستاد.
امام حسین(علیه السلام) طی نامه‌هایی به مردم بصره و کوفه، سزاوارترین مردم برای خلافت و امامت را اهل بیت(علیهم السلام) معرفی کرد و …
حضرت با رسیدن نامه مسلم بن عقیل مبنی بر بیعت مردم کوفه با وی و از سوی دیگر برای حفظ حرمت خانه خدا – که تصمیم به قتل آن حضرت، در آنجا گرفته بودند – حج را به عمره تبدیل کرد و در هشتم ذی الحجه به رغم مخالفت بسیاری از دوستان به سوی عراق روانه شد.

بخشی از آخرین سخنرانی‌های حضرت در مکه:
ما اهل‌بیت به رضای خدا راضی و خشنودیم … هر کس می‌خواهد در راه ما جانبازی کند و خون خویش را در راه لقای پروردگار نثار نماید، آماده حرکت با ما باشد.

صَفّاح
زمان: چهارشنبه 9 ذی الحجه 60 هجری
امام حسین(علیه السلام) در پاسخ به مخالفین حرکت به سوی عراق، فرمود: «رسول خدا را در خواب دیدم و به امر مهمی ماموریت یافتم و باید آن را تعقیب کنم.» در این منطقه فرزدق شاعر با آن حضرت ملاقات کرد و در جواب حضرت که از احوال مردم عراق جویا شده بود، گفت: دل‌های مردم با توست ولیکن شمشیرشان با بنی‌امیه است.

سخن امام حسین (علیه السلام) خطاب به فرزدق در این منزلگاه:
اگر پیش‌آمدها طبق مراد باشد، خدا را بر نعمت‌هایش شکر گوییم. اگر پیش‌آمدها طبق مراد نبود آن کس که نیتش حق و تقوا بر دلش حکومت می‌کند، از مسیر صحیح خارج نشود و ضرر نخواهد کرد.

 ذات عِرق
زمان: دوشنبه 14 ذی الحجه 60 هجری
در این منزلگاه بود که عبدالله بن جعفر، همسر زینب (سلام الله علیها) امان‌نامه‌ای را از استاندار مدینه “عمروبن سعید” که آن ایام در مکه به سر می‌برد، گرفت و برای حضرت آورد که مضمون آن چنین بود: من تو را از ایجاد تفرقه بر حذر داشته و از هلاک شدن تو می‌ترسم!! لذا به سوی من برگرد تا در امان من بمانی!
حضرت در جواب چنین فرمود: کسی که به سوی خدا دعوت کند عمل نیک انجام دهد و بگوید از مسلمانان هستم، از خدا و رسولش جدا نمی‌شود … اگر در نوشتن نامه‌ات خیر مرا آرزو کرده‌ای، خدا پاداش تو را بدهد.
عبدالله پسران خویش (عون و محمد) را به خدمت در کنار حضرت و جهاد با دشمنان سفارش کرد و خود به سوی مکه بازگشت.

قسمتی از نامه امام به عمربن سعید که در این منزلگاه نوشت:
بهترین امان، امان خداوند است. از خداوند، ترس از او را در دنیا خواهانیم تا در قیامت به ما امان بخشد.

حاجِر
زمان: سه‌شنبه 15 ذی الحجه 60 هجری
حضرت نامه‌ای را برای تعدادی از مردم کوفه توسط “قَیس بن مُسهِر” فرستاد و چنین نوشت: «نامه مسلم بن عقیل که حاکی از اجتماع شما در کمک و طلب حق ما بود به من رسید خداوند به خاطر نصرت و یاریتان پاداش بزرگی نصیبتان کند … هنگامی که فرستاده من “قیس” بر شما وارد شد در کارتان محکم و کوشا باشید، من همین روزها به شما می‌رسم.»

“قیس” را در میان راه دستگیر کردند. او به ناچار نامه امام را پاره نمود تا از مضمون آن آگاه نشوند. سپس او را به قصر دارالاماره نزد عبیدالله بردند. از او خواستند نام افرادی که به حسین (علیه السلام) نامه نوشته‌اند افشا کند و یا در برابر مردم به حسین(علیه السلام) و پدر و برادرش دشنام دهد. او بالای قصر رفته و ضمن تمجید از حضرت علی(علیه السلام) و فرزندانش و معرفی خویش، ابن زیاد و یارانش را نفرین کرد و خبر از حرکت حضرت به سوی آنان داد و از مردم خواست دعوت امام حسین (علیه السلام) را اجابت کنند. لذا عبیدالله دستور داد او را از  بالای قصر به پایین انداختند و بدنش قطعه قطعه گردید و این چنین به شهادت رسید.

از سخنان امام حسین(علیه السلام) در بین راه مکه تا کربلا:
«فَاِنّی لا اَرَی المَوت اِلاّ سَعادَه وَلَا الحَیاهَ مَع الظّالِمینَ اِلاّ بَرَماً»؛ من مرگ را جز سعادت نمی‌بینم و زندگی با ستمگران را جز ننگ نمی‌دانم.

ماجرای واقعه کربلا,ماجرای کربلا

خُزَیمِیّه
زمان: جمعه 18 ذی الحجه 60 هجری
امام و همراهان یک روز و یک شب در این منزلگاه توقف کردند، عده‌ای پیوستن «زهیر بن قین» به حسین (علیه السلام) را در این منزلگاه گفته‌اند.
امام حسین(علیه السلام) خطاب به زینب کبری(علیهاالسلام) در این منزلگاه می‌فرماید:
خواهرم! آنچه اراده مشیّت خدا بدان تعلق گرفته، همان خواهد شد.

زَرُود
زمان: دوشنبه 21 ذی الحجه 60 هجری
«زهیر بن قین» که دارای عقیده عثمانی بود، در آن سال مراسم حج را بجای آورده و به کوفه باز می‌گشت. ناخوشایندترین چیز نزد او فرود آمدن در یک محل با حسین (علیه السلام) بود. هر دو در این منزلگاه به ناچار فرود آمدند. در حالی که زهیر با همراهانش مشغول غذا خوردن بود، حضرت از طریق نماینده‌ای، “زهیر” را به خیمه‌اش دعوت کرد، اما  او تأملی کرد. همسرش به او گفت: «سبحان الله پسر رسول خدا ترا می‌خواند و تو اجابت نمی‌کنی!»

زهیر با اکراه به سوی حضرت رفت. اما هنگام مراجعت از خیمه آن حضرت، آثار خوشحالی از چهره‌اش نمایان شد و به همراهان گفت: «من به حسین(علیه السلام) ملحق خواهم شد، هر کس میل دارد در یاری فرزند پیامبر شرکت کند، با ما بیاید و هر کس با ما نیست با او وداع می‌کنم.»  لذا همسرش نیز او را رها نکرد و تا واقعه عاشورا و شهادت زهیر، همراه کاروان حسینی بود.

امام حسین(علیه السلام) بعد از شهادت زهیر فرمود:
ای زهیر! خدا تو را از لطف و رحمت خویش دور مدارد و قاتلان تو را همانند لعنت شدگان مسخ شده به بوزینه و خوک لعنت نماید.

 ثَعلَبیّه
زمان: سه‌شنبه 22 ذی الحجه 60 هجری
امام شبانه وارد این منزلگاه شد و خبر شهادت “مسلم بن عقیل” و هانی بن عروه را به وی دادند. پس از آن حضرت فرمودند: «اِنّا لِلّه وَ اِنّا اِلَیهِ راجِعون»؛ همه از خدائیم و به سوی او باز می‌گردیم، پس از اینها زندگی سودی ندارد. آنگاه اشک به صورتش جاری شد و همراهان نیز گریه کردند.
نوشته‌اند: امام حسین(علیه السلام) با یارانش اتمام حجت کرد. اما گروهی که به طمع مال و مقام دنیا با امام آمده بودند، پس از این خبر، از حضرت جدا شدند.

سخن امام حسین(علیه السلام) با مردی از اهل کوفه در این منزلگاه:
به خدا سوگند که اگر تو را در مدینه ملاقات می‌کردم، اثر جبرئیل را در خانه ما، و نزول او برای وحی به جدم را، به تو نشان می‌دادم. ای برادر! عموم مردم دانش را از ما برگرفتند …

زُباله
زمان: چهارشنبه 23 ذی الحجه 60 هجری
حضرت حسین(علیه السلام) در این منزلگاه چنین فرمودند: شیعیان کوفه ما را بی یار و یاور گذاشته‌اند. هر کس از شما بخواهد، می‌تواند بازگردد و از سوی ما حقی بر گردنش نیست.
امام حسین(علیه السلام) در جواب مردی که از آیه «یَومَ نَدعوا کُلَّ اُناسٍ بَأِمامِهِم» پرسیده بود، فرمود: پیشوایی، مردم را به راه راست دعوت کرد و گروهی اجابت کردند، و پیشوایی، مردم را به گمراهی دعوت کرد و گروهی اجابت کردند. گروه اول در بهشت و گروه دوم در دوزخ خواهند بود.

بَطنُ العَقَبه
زمان: جمعه 25 ذی الحجه 60 هجری
از سخنان امام حسین(علیه السلام) در این منزلگاه: بنی‌امیه مرا رها نکنند تا جان مرا بگیرند. هرگاه چنین کنند، خدا بر آنان کسانی مسلط خواهد کرد که آنها را ذلیل و خوار خواهد ساخت.

شَراف (و ذُو حُسَم)
زمان: شنبه 26 ذی الحجه 60 هجری
حضرت در منزلگاه شراف دستور دادند که آب فراوان برداشته و صبحگاهان حرکت کنند. در میان راه و هنگام ظهر به لشکری برخوردند و امام حسین(علیه السلام) با سرعت و قبل از دشمن در منزل «ذُوحَسَم» مستقر شد. آنگاه امام(علیه السلام) فرمان داد تا لشکر دشمن و نیز اسبان آنان را سیراب کنند.
لشکر امام(علیه السلام) و لشکر دشمن به فرماندهی حُر، نماز ظهر و عصر را به امامت حضرت خواندند.

امام سپاه حُر را چنین خطاب فرمود: «… ما اهل بیت سزاوارتر به ولایت و حکومت بر شما هستیم از مدعیانی که بر اساس عدالت رفتار نمی‌کنند و در حق شما ستم روا می‌دارند. ای مردم! من به سوی شما نیامدم مگر آن که دعوتم کردید. پس اگر از آمدنم ناخشنودید، بازگردم.»
تا حضرت خواست برگردد، حُر مانع گشت. حضرت فرمود: «مادرت به عزایت بنشیند! چه می‌خواهی؟ حُر گفت: مأمورم که تو را به نزد عبیدالله بن زیاد ببرم . حال اگر نمی‌پذیری، حداقل راهی را انتخاب کن که نه به کوفه باشد و نه به مدینه .
از سخنان حضرت در این منزلگاه:

مگر نمی‌بینید که به حق عمل نمی‌شود و از باطل پرهیز نمی‌شود. در این حال سزاوار است که مؤمن، لقای پروردگار را طلب کند.

ماجرای واقعه کربلا,ماجرای کربلا

 بَیَضه
زمان: یکشنبه 27 ذی الحجه 60 هجری
لشکر امام حسین و حر که به موازات و نزدیک همدیگر حرکت می‌کردند در این محل فرود آمدند. حضرت در این منزلگاه لشکریان حرّ را مخاطب قرار داده، چنین فرمود: «بنی‌امیه به فرمان شیطان از اطاعت خدا سرپیچی نموده و فساد کردند. حدود خدا را اجرا نکرده و بیت المال را منحصر به خود ساختند. حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام کردند … . شما به من نامه‌ها نوشتید و گفتید که با من بیعت کرده‌اید، حال اگر به بیعت خویش با من پایبند بمانید کار عاقلانه‌ای کرده‌اید که من فرزند دخت پیامبر (صلی الله علیه و آله) و اسوه‌ای برای شما هستم. اگر بیعتتان را بشکنید، سوگند به جانم! که از شما هم بعید نیست، چرا که با پدرم علی(علیه السلام) و برادرم حسن و پسر عمویم مسلم پیمان‌شکنی کردید. بدانید اگر چنین کنید سعادت خودتان را از دست داده‌اید.

از سخنان حضرت در این منزلگاه:
ای مردم! رسول خدا فرمود: هر کس سلطان ستمگر، پیمان‌شکن، حلال کننده حرامها و مخالف با سنت رسول خدا را ببیند و در برابر او برنخیزد، جایگاهش با او در جهنم است.

عُذَیبُ الهِجانات
زمان: دوشنبه 28 ذی الحجه 60 هجری
چند تن از اهل کوفه با حضرت ملاقات کرده و اوضاع شهر را چنین توصیف کردند: «به اشراف کوفه رشوه‌های گزاف داده‌اند و اینک یک دل و یک زبان با تو دشمنی می‌ورزند و سایر مردم دلشان با توست.  اما فردا شمشیرهایشان به روی تو کشیده می‌شود.»
امام در این باره آیه‌ای را تلاوت فرمودند که:
از میان مؤمنان مردانی هستند بر سر پیمان خود با خدا ایستادگی کرده و به عهد خویش وفا کردند و به شهادت رسیدند و برخی در انتظار شهادت‌اند … .

قصر بنی مُقاتِل
زمان: چهارشنبه اول محرم 61 الحرام هجری
گروهی از اهل کوفه در این منزلگاه خیمه زده بودند، حضرت از آنها پرسید: آیا به یاری من می‌آیید؟ بعضی گفتند دل ما رضایت به مرگ نمی‌دهد و بعضی گفتند: ما زنان و فرزندان زیادی داریم، مال بسیاری از مردم نزد ماست و خبر از سرنوشت این جنگ نداریم، لذا از یاری تو معذوریم.
حضرت به جوانان امر کرد که آب بردارند و شبانه حرکت کنند.
امام حسین (علیه السلام) در این منزل به عبیدالله جعفی چنین فرمود:
پس اگر ما را یاری نمی‌کنی خدای را بپرهیز و از این که جزو کسانی باشی که با ما می‌جنگند. سوگند به خدا اگر کسی فریاد ما را بشنود و ما را یاری نکند، او را به رو در آتش می‌افکند.

نینوا ( و کربلا)
زمان: پنج‌شنبه دوم محرم الحرام 61 هجری
نینوا جایی است که حرّ دستور یافت حضرت را در بیابانی بی آب و علف و بی دژ و قلعه فرود آورد. امام برای اقامت در محل مناسب‌تری، به حرکت خود ادامه داد تا به سرزمینی رسید. اسم آنجا را سوال فرمود؛ تا نام کربلا را شنید، پس گریست و فرمود: پیاده شوید، اینجا محل ریختن خون ما و محل قبور ماست، و همین جا قبور ما زیارت خواهد شد، و جدم رسول خدا چنین وعده داد.

عبیدالله بن زیاد نامه‌ای بدین مضمون برای حضرت نوشت: خبر ورود تو به کربلا رسید. من از جانب یزید بن معاویه مأمورم سر بر بالین ننهم تا تو را بکشم و یا به حکم من و حکم یزید بن معاویه باز آیی! والسلام. امام(علیه السلام) فرمود: این نامه را جوابی نیست! زیرا بر عبیدالله عذاب الهی لازم و ثابت است.

امام حسین (علیه السلام) چون نامه ابن زیاد را خواند، فرمود:
«لا اَفلَحَ قَومٌ اشتَرَوا مَرضاتِ المَخلوُقِ بِسَخَطِ الخالِق؛ رستگار نشوند آن گروهی که خشنودی مردم را با غضب پروردگار خریدند. (خشنودی مردم را بر غضب خدا مقدم داشتند)
تعداد نظامیانی که لباس و سلاح جنگی و حقوق از حکومت غاصب بنی‌امیه گرفته و به جنگ امام حسین (علیه السلام) آمده بودند را، بالغ بر 30 هزار جنگجو نوشته‌اند.

کربلا
زمان: جمعه سوم محرم الحرام 61 هجری
عمر بن سعد با لشکری چهار هزار نفره از اهل کوفه وارد کربلا شد.
سخن امام حسین (علیه السلام) هنگام ورود به کربلا:
«اَلنّاسُ عُبیدُ الدُّنیا وَالدّینُ لَعِقٌ عَلی اَلسِنَتِهِم یَحوُطُونَهُ ما…؛ مردم، بندگان دنیا هستند و دین آنها جز سخن زبانشان نیست. تا آنگاه کا زندگیشان بچرخد، دنبال دین می‌روند. و هرگاه بنای امتحان و آزمایش پیش آید، دینداری بسیار اندک می‌شود.

کربلا
زمان: شنبه چهارم محرم الحرام 61 هجری
عبیدالله بن زیاد در مسجد مردم را چنین خطاب کرد: «ای مردم! خاندان ابوسفیان را آزمودید و آنها را چنان که می‌‌خواستید یافتید!! و یزید را می‌شناسید که دارای رفتار و روشی نیکوست که به زیر دستان احسان می‌کند و بخشش‌های او بجاست! اکنون یزید دستور داده تا بین شما پولی را تقسیم نمایم و شما را به جنگ با دشمنش حسین بفرستم.»
– شمر بن ذی الجوشن با چهار هزار جنگجو
– یزید بن رکاب با دو هزار جنگجو
– حصین بن نمیر با چهار هزار جنگجو
– مضایر بن رهیه با سه هزار جنگجو
– نصر بن حرشه با دو هزار جنگجو برای جنگ با امام حسین (علیه السلام) اعلام آمادگی کرده و حرکت به سوی کربلا را آغاز کردند.

امام (علیه السلام) در پاسخ «قیس بن اشعث» که سفارش به بیعت با یزید می‌کرد، فرمود:
نه، به خدا سوگند، دست ذلت در دست آنان نمی‌گذارم، مانند بردگان از صحنه جنگ با آنان فرار نمی‌کنم.

کربلا
زمان: یکشنبه پنجم محرم الحرام 61 هجری
نیروهای پراکنده در سطح شهر کوفه کم‌کم جمع شده و به لشکر عمر بن سعد می‌پیوندند. عبیدالله عده‌ای را مأموریت داد تا در مسیر به سوی کربلا بایستند و از حرکت کسانی که به قصد یاری امام حسین(علیه السلام) از کوفه خارج می‌شوند، جلوگیری کنند. چون گروهی از مردم می‌دانستند جنگ با امام حسین(علیه السلام) در حکم جنگ با خدا و پیامبر است در اثنای راه از لشکر دشمن جدا شده و فرار می‌کردند.

از سخنان امام حسین(علیه السلام) با لشکر دشمن:
هیهات ما  به ذلت تن نخواهیم داد. خدا و رسول او و مؤمنان هرگز برای ما ذلت را نپسندیدند، دامن‌های پاکی که ما را پروریده، و سرهای پر شور و مردان غیرتمند هرگز طاعت فرومایگان را بر کشته شدن مردانه ترجیح ندهند.

کربلا
زمان: دوشنبه ششم محرم الحرام 61 هجری
عمر بن سعد نامه‌ای را از عبیدالله دریافت می‌دارد که مضمون آن چنین است: من از لشکر سواره و پیاده چیزی را از تو فرو گذار نکردم، و توجه داشته باش که مأمورانی برگزیده‌ام که هر روز وضعیت را به من گزارش کنند.

حبیب بن مظاهر از حضرت اجازه می‌گیرد تا نزد طایفه‌ای از بنی اسد – که در آن نزدیکی‌ها زندگی می‌کردند – رفته و آنان را به یاری فرا خواند، حضرت اجازه دادند. حبیب نزد آنها رفت و گفت: «امروز از من فرمان برید و به یاری حسین بشتابید تا شرف دنیا و آخرت از آنِ شما باشد.» تعداد90 نفر بپا خواستند و حرکت کردند، اما در میان راه با لشکر عمر بن سعد برخورد کردند و چون تاب مقاومت نداشتند، پراکنده شده و برگشتند. حبیب به نزد حضرت رسید و جریان را تعریف نمود. امام گفت:«لا حَولَ وَلا قُوَّهَ اِلاّ بِاللهِ.»

نامه امام حسین(علیه السلام) از کربلا به برادرش محمد بن حنفیّه و بنی‌هاشم:
… مثل این که دنیا اصلاً وجود نداشته(اینگونه دنیا بی ارزش و نابود شدنی است) و آخرت همیشگی و دائم بوده و هست.
حضرت “زهیر بن قیس” را فرمانده راست سپاه، و حبیب بن مظاهر را فرمانده چپ سپاه گمارد و پرچم را به دست برادرش عباس(علیه السلام) سپرد. گرچه سپاه دشمن به خیمه‌ها نزدیک می‌شد، ولی حضرت تیری نینداخت چون می‌فرمود: دوست ندارم که آغازگر جنگ با این گروه باشم.»

کربلا
زمان: سه‌شنبه هفتم محرم الحرام 61 هجری
تعداد نظامیانی که لباس و سلاح جنگی و حقوق از حکومت غاصب بنی‌امیه گرفته و به جنگ امام حسین (علیه السلام) آمده بودند را، بالغ بر 30 هزار جنگجو نوشته‌اند.
عمر بن سعد نامه‌ای بدین مضمون از عبیدالله دریافت کرد که: سپاهیان خود را بین امام حسین (علیه‌السلام) و اصحابش و آب فرات فاصله بینداز به طوری که حتی قطره‌ای آب به امام(علیه السلام) نرسد، همانگونه که از دادن آب به عثمان بن عفّان خودداری شد! عمر بن سعد 500 سوار را در کنار شریعه فرات مستقر کرد. یکی از آنها فریاد زد یا حسین! به خدا سوگند که قطره‌ای از این آب را نخواهی آشامید تا از عطش جان دهی!
حضرت فرمود: «خدایا! او را از تشنگی هلاک کن و هرگز او را مشمول رحمتت قرار مده.» حمید بن مسلم می‌گوید به چشم خود دیدم که نفرین امام حسین (علیه السلام) تحقق یافت.

امام حسین (علیه السلام) سپاه دشمن را این چنین نفرین کرد:
بار خدایا! باران آسمان را از اینان دریغ کن، و بر ایشان تنگی و قحطی(همچون سال‌های قحطی یوسف در مصر) پدید آور، و آن غلام ثقی(حجاج بن یوسف) را بر ایشان بگمار تا جام زهر به ایشان بچشاند زیرا آنها به ما دروغ گفتند و ما را خوار ساختند و خداوند(به توسط آن غلام) انتقام من و اصحاب و اهل بیت و شیعیان مرا از اینان بگیرد.

ماجرای واقعه کربلا,ماجرای کربلا

 کربلا
زمان: چهارشنبه هشتم محرم الحرام 61 هجری
هر لحظه تب عطش در خیمه‌ها افزون می‌شد، امام حسین(علیه السلام) برادرش عباس را به همراه عده‌ای، شبانه حرکت داد. آنها با یک برنامه حساب شده، صفوف دشمن را شکسته و مشک‌ها را پر از آب کردند و به خیمه‌ها برگشتند.

ملاقات امام حسین(علیه السلام) با عمر بن سعد:
حضرت فرمود: «ای پسر سعد! آیا با من مقاتله می‌کنی و از خدا هراسی نداری؟» ابن سعد گفت: «اگر از این گروه جدا شوم خانه‌ام را خراب و اموالم را از من می‌گیرند و من بر حال افراد خانواده‌ام از خشم ابن زیاد بیمناکم.»
حضرت فرمود: «تو را چه می‌شود؟ خدا جان تو را به زودی در بستر بگیرد و تو را در روز قیامت نیامرزد … گمان می‌کنی که به حکومت ری و گرگان خواهی رسید؟ به خدا چنین نیست و به آرزویت نخواهی رسید.»

سخن امام حسین (علیه السلام) با یارانش:
ای بزرگ زادگان! صبر پیشه کنید که مرگ جر پلی نیست که شما را از سختی و رنج عبور داده و به بهشت پهناور و نعمت‌های همیشگی آن می‌رساند.

 کربلا
زمان: پنج‌شنبه نهم محرم الحرام 61 هجری
شمر خود را به خیام امام حسین(علیه السلام) رسانده، ضمن صدا کردن حضرت عباس و دیگر فرزندان ام‌البنین، می‌گوید: «برای شما از عبیدالله امان‌نامه گرفتم» آنها متفقاً گفتند: «خدا تو را و امان‌نامه تو را لعنت کند، ما امان داشته باشیم و پسر دختر پیامبر امان نداشته باشد؟»

امام حسین(علیه السلام) توسط حضرت عباس از دشمن یک شب را برای نماز، راز و نیاز با خدا و تلاوت قرآن مهلت می‌گیرد.
حفر خندق در اطراف خیام برای مقابله با شبیخون دشمن و قطع کردن راه ارتباطی دشمن با خیام از  سه طرف – که فقط از یک قسمت ارتباط برقرار باشد – و یاران امام در آنجا مستقر بودند. این تدبیر امام (علیه السلام) برای اصحاب بسیار سودمند بود، گروهی از لشکر عمر بن سعد به سپاه امام (علیه‌السلام) می‌پیوندند.

سخن امام حسین (علیه السلام) خطاب به دشمن:
وای بر شما! چه زیانی می‌برید اگر صدای مرا بشنوید؟! من شما را به یک راه راست می‌خوانم، اما شما از همه فرامین من سر باز می‌زنید، چرا که شکم‌های شما از مال حرام پر شده و بر دل‌های شما مُهر شقاوت زده شده است.

کربلا
زمان: جمعه دهم محرم الحرام61 هجری
امام حسین(علیه السلام) با یارانش نماز صبح را به جماعت خواند و سپس با آنها چنین سخن گفت: «… خدا به شهادت من و شما فرمان داده است. بر شما باد که صبر و شکیبایی را پیشه خود سازید.»
حضرت “زهیر بن قیس” را فرمانده راست سپاه، و حبیب بن مظاهر را فرمانده چپ سپاه گمارد و پرچم را به دست برادرش عباس(علیه السلام) سپرد. گرچه سپاه دشمن به خیمه‌ها نزدیک می‌شد، ولی حضرت تیری نینداخت چون می‌فرمود: دوست ندارم که آغازگر جنگ با این گروه باشم.»

عمر بن سعد تیر را بر کمان نهاده و به سوی یاران امام انداخت و گفت: گواه باشید که اول کسی بودم که به سوی لشکر حسین تیر انداختم! ،سپس سپاهیان عمر بن سعد تیر بر کمان نهاده و از هر طرف یاران امام حسین(علیه السلام) را نشانه رفتند. امام(علیه السلام) فرمود: «یاران من! بپاخیزید و به سوی مرگ (شهادت) بشتابید، خدا شما را بیامرزد.»

در حمله اول چهار تن شهید شدند و سپس یاران باقی مانده هر کدام به نوبت به تنهایی به میدان رزم شتافته و به شهادت می‌رسیدند و بعد از آنها نوبت به خاندان بنی‌هاشم رسید و آنها نیز شربت شهادت را نوشیدند.

امام حسین(علیه السلام) که یکه و تنها مانده بود، نگاهی به اجساد مطهر شهدا کرده و آنها را صدا می‌کرد. حضرت برای وداع آخر به سوی خیمه‌ها آمد، آنگاه در حالی که شمشیرش را از غلاف بیرون آورده بود در برابر دشمن قرار گرفت و جنگ نمایانی کرد. دشمن از هر طرف وی را محاصره نمود، ناگاه تیری سه شعبه به قلب مبارکش اصابت کرد و در حالی که یکصد و چند نشانه تیر و نیزه بر پیکرش بود، نقش بر زمین گشت و روح مبارکش به ملکوت اعلی پیوست. اما شیون زنان، کودکان و حتی فرشتگان الهی بلند شد.
«و سَیَعلَمُ الَّذینَ ظَلَموا اَیَّ مُنقَلَبٍ یَنقَلِبُونَ»

همچنین ببینید

منبع :برگرفته از کتاب مدینه تا کربلا، همراه سیدالشهدا.

تبیان


منبع : ahleiran.ir



زندگینامه حضرت علی اکبر (ع)

    نظر

زندگینامه حضرت علی اکبر,اولین شهید کربلا حضرت علی اکبر

زندگینامه حضرت علی اکبر (ع)

علی ابن الحسین « علی اکبر » و ویژگیها
« علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب »، در اوایل خلافت عثمان بن عفان به دنیا آمد.

وی از جدش علی بن ابی طالب علیه السلام روایت نموده است: مادرش« لیلی» دختر« ابی مره بن عروه بن مسعود ثقفی » است.علی اکبر، در گفتار و وجاهت و تناسب اندام و خلق و خوی همانند جدش رسول خدا بوده است.

روزی معاویه از اطرافیان خود پرسید: به نظر شما چه کسی سزاوارتر است به خلافت؟ اطرافیان پاسخ دادند: تو. معاویه گفت: نه سزاوارترین مردم به خلافت علی بن الحسین است؛ چرا که جدش رسول خداست و در وی شجاعت بنی هاشم، سخاوت بنی امیه و زیبایی ثقیف موج می زند.

کنیه آن حضرت « ابوالحسن » و لقبش علی اکبر است.بنابر صحیح ترین اقوال درباره سن آن حضرت، وی بزرگترین فرزند امام حسین علیه السلام است. برخی سن مبارک ایشان در هنگام شهادت بیست و پنج سال نوشته اند.از بنی هاشم علی اکبر اولین کسی است که در کربلا به شهادت رسیده است.
خواب امام حسین علیه السلام و پرسش علی اکبر
در توقفگاه قصر بنی مقاتل، امام حسین علیه السلام به جوانان خاندان خود دستور داد آب بردارند و سپس در آخر شب به کاروان دستور حرکت داد. امام همچنان که بر روی اسب بود، اندک خوابی او را فرا گرفت و پس از این که بیدار شد، چند بار گفت:« انالله و انا الیه راجعون و الحمدلله رب العالمین »
فرزندش علی اکبر پیش آمد و گفت:« ای پدر، چرا حمد خدا به جا آوردی و « انا لله و انا الیه راجعون » گفتی؟ »فرمود:« پسرم. لحظه‌ای به خواب رفتم و در خواب، اسب سواری را دیدم که می‌گفت:« این گروه می‌روند و مرگ نیز به سوی آنها می رود.»دانستم که او همان جان ماست که خبر مرگ ما را می‌دهد.»

علی اکبر گفت:« پدر جان! خداوند برای ما بدی پیش نیاورد. مگر ما بر حق نیستیم؟»
فرمود:« چرا، سوگند به آن خدایی که بازگشت بندگان به سوی اوست، ما بر حق هستیم.»
علی اکبر گفت:« پس باکی نداریم از این که بر حق بمیریم.»
امام حسین علیه السلام به او فرمود:« خدایت بهترین پاداشی که فرزند از پدر خود می برد به تو عنایت کند.»

مرگ اگر مرد است گو نزد من آی *** تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ
من از او عمری ستانم جاودان *** او زمن دلقی ستاند رنگ رنگ

مبارزات حضرت علی اکبر در روز عاشورا
علی اکبر در روز عاشورا پس از آن که از پدرش اجازه مبارزه گرفت، به سپاه کوفه حمله کرد، و چنین رجز خواند:« من علی، پسر حسین فرزند علی هستم. به خدا سوگند که ما به رسول خدا از همه کس نزدیک تریم. آن قدر با نیزه با شما بجنگم که نیزه ام خم شود.از پدرم حمایت می کنم و با شمشیر بر شما ضربتی فرود می آورم که زیبنده جوان هاشمی علوی است. پسر زیاد کجا و حکم‌کردن درباره ما کجا.»

وی چندین بار بر سپاه دشمن تاخت و بسیاری از سپاهیان کوفه را کشت.روایت شده است که آن بزرگوار با این که تشنه بود، 120 نفر را کشت. آن گاه نزد پدر آمد و در حالی که زخم های زیادی برداشته بود، گفت:« ای پدر، عطش مرا کشت و سنگینی سلاح مرا به زحمت انداخت. آیا جرعه آبی هست که توان ادامه رزمیدن با دشمنان را پیدا کنم؟»

امام علیه السلام گریست و فرمود:«آه، پسرم! اندکی دیگر به مبارزه خود ادامه بده. دیری نمی گذرد که جد بزرگوارت، رسول خدا، را زیارت کنی، و او تو را از آبی سیراب کند که هرگز احساس تشنگی نکنی.»
برخی از مورخان نوشته اند امام علیه السلام به او فرمود:« پسرم! زبان خود را نزدیک بیار!» و سپس زبان او را در دهان گرفت و مکید، آن‌گاه انگشتری خود را به او داد و فرمود:« آن را در دهان بگذار و به سوی دشمن بازگرد. امیدوارم که هنوز روز به پایان نرسیده، جدّت رسول خدا جامی به تو بنوشاند که هر گز تشنه نگردی.»

علی اکبر به میدان بازگشت و این رجز را خواند:« جنگ است که جوهر مردان را آشکار می سازد. درستی ادعاها پس از جنگ ظاهر می‌شود. به خدای عرش سوگند، که از شما جدا نگردم مگر آن که تیغ‌های شما غلاف شود.»و همچنان رزمید تا آن که تعداد افرادی که به دست او به هلاکت رسیدند به 200 نفر رسید.

کیفیت شهادت حضرت علی اکبر
پس از حملات پی در پی علی اکبر به سپاه دشمن و کشته شدن بسیاری از آنان، دشمن از کثرت کشته شدگان به خروش آمده بود.لشگریان عمر بن سعد از کشتن علی بن الحسین پرهیز می کردند، ولی « مره بن منقذ عبدی » که از دلاوری های او به تنگ آمده بود، گفت: گناه همه عرب بر گردن من اگر این جوان بر من بگذرد و من داغ او را بر دل پدرش ننشانم!

پس علی اکبر به او رسید در حالی که بر آن سپاه حمله ور بود. مره بن منقذ راه را بر او گرفت و با نیزه ای او رااز اسب بر زمین انداخت، آن گروه در اطراف او جمع شدند و با شمشیر پاره اش کردند!
بعضی نقل کرده اند که مره بن منقذ ابتدا با نیزه به پشت او زد و بعد با شمشیر ضربتی به فرق آن بزرگوار وارد کرد که فرق مبارکش شکافت و او دست به گردن اسب خود انداخت، ولی اسب که ظاهراً خون روی چشمانش را گرفته بود او را در میان سپاه دشمن برد و دشمن از هر طرف بر او تاخت و بدن مبارکش را پاره پاره کرد.

در این هنگام بود که فریاد زد: السلام علیک یا ابتاه! این جدم رسول خداست که مرا سیراب کرد و او امشب در انتظار توست.تو را سلام می رساند و می گوید: در آمدنت به نزد ما شتاب کن. و آن گاه فریاد زد و به شهادت رسید.

mazhabi_www.jahaniha.com_1

 امام حسین و خاندانش در سوگ حضرت علی اکبر
روز عاشورا پس از شهادت علی اکبر، امام حسین علیه السلام بر بالین فرزندش آمد، صورت به صورتش نهاد و گفت:« خدا بکشد گروهی را که تو را کشتند، گستاخی را از حد گذراندند و حرمت رسول خدا را شکستند. پس از تو خاک بر سر دنیا باد!» صدای گریه امام بلند شد، به گونه ای که کسی تا آن زمان نشنیده بود.

آن گاه سر علی را بر دامان گرفت و در حالی که خون از دندان‌هایش پاک می‌کرد، بر صورتش بوسه زد و گفت:« فرزندم! تو از محنت دنیا آسوده شدی و به سوی رحمت جاودانه حق رهسپار گشتی. پدرت پس از تو تنها مانده است، ولی به زودی به تو ملحق خواهد شد.»
در این هنگام زینب کبری با شتاب از خیمه بیرون آمد، در حالی که فریاد می زد:« ای برادرم، و ای پسر برادرم!» و خود را بر روی علی اکبر افکند.

امام حسین علیه السلام او را بلند کرد و به خیمه بازگرداند، و به جوانان دستور داد جسد علی را از میدان بیرون ببرند. آنان پیکر علی اکبر را در برابر خیمه ای که در مقابل آن مبارزه می کردند بر زمین نهادند.
امام حسین علیه السلام محزون و دلشکسته به خیمه بازگشت. سکینه پیشش آمد و سراغ برادرش را گرفت. امام خبر شهادت او را به دخترش داد. سکینه در حالی که فریاد می‌زد، خواست از خیمه خارج شود. امام حسین علیه السلام اجازه نداد و فرمود:« ای سکینه! تقوای خدا پیشه کن و شکیبا باش!»
سکینه گفت:« ای پدر! کسی که برادرش را کشته اند چگونه صبر کند؟!»

همچنین ببینید

منبع : beytoote.com


منبع : ahleiran.ir