جهان چگونه از عصر نابرابری گذر خواهد کرد؟
ایان موریس: بزرگترین مشکل تنیدگی مسایل در یکدیگر است. تنش میان کسانی که در حال ایجاد نابرابری هستند و کسانی که از این جریان دور ...
ایان موریس: بزرگترین مشکل تنیدگی مسایل در یکدیگر است. تنش میان کسانی که در حال ایجاد نابرابری هستند و کسانی که از این جریان دور افتادهاند میتواند بهراحتی تبدیل به «نابرابری خودسرانه و تحملناپذیر» شود که پیکتی سعی داشت روی آن تاکید کند. پس در یک دور تسلسل میتوان با تغییر اقتصاد منطقهای بهسمت بازارهای جهانی همراه با گسترش تقاضای موثر در سطح جهان از شدت این تنش کم کرد
«نابرابری» پدیدهیی است که چند سالی هشدارها درباره تشدید آن درجهان بالا گرفته است. به گفته اغلب کارشناسان، زمان آن فرارسیده تا موضوع نابرابری در قلب کانون تجزیه و تحلیل اقتصادی قرار بگیرد، زیرا تشدید آن میتواند تخریب جوامع را در پی داشته باشد. ایان موریس، مورخ، باستانشناس و مدرس دانشگاه استنفورد با نگاهی به پیشینه نابرابری میگوید: این پدیده جدیدی نیست و در طول تاریخ جوامع انسانی به شکلهای مختلفی وجود داشته اما آنچه خطرناک است، تشدید آن به شکلی بیسابقه است.
موریس در مقاله خود با رد پرسش درباره چرایی وجود نابرابری، تاکید میکند که درحال حاضر آنچه مهم است چگونگی گذر انسان از دورهیی است که میتوان آن را «عصر نابرابری» خواند. ایان موریس مینویسد: نوامبر سال گذشته بهصورت تصادفی توانستم با توماس پیکتی در پکن ملاقات کنم. پیکتی مشهورترین اقتصاددان فرانسوی است که یک میلیون نسخه از کتاب «سرمایه در قرن 21» او از سال2013 تا به امروز در سراسر جهان فروخته شده است. پیکتی درحالی که در سالن کنفرانس قدم میزد توضیح داد بهدلیل آنکه نرخ بازگشت سرمایه در جهان بالاتر از نرخ رشد اقتصادی است نسبت ثروتی که در جهان در دست عده معدودی قرار دارد به احتمال قوی افزایش خواهد یافت. به عبارت دیگر ما باید منتظر یک واگرایی واقعی طبقاتی از غنی به سمت غنیتر باشیم. همانگونه که عنوان کتاب او میگوید: «نظام سرمایهداری بهطور خودکار نابرابری غیرقابل بازگشتی را تولید میکند که مهمترین نتیجه آن تضعیف ارزشهای شایستهسالاری است که جوامع دموکراتیک براساس آن ساخته شدهاند.»
نادیده گرفتن چنین تصور تهدیدکنندهیی و استقبال مخاطبان چینی از این تصویرسازی از عهده پیشگویان استراتژیک ساخته نیست. در قرن بیستم، دو جنگ جهانی بهتنهایی نیروی کافی و قدرتمند برای تمرکز ثروت در دست نخبگان و ایجاد تضاد طبقاتی را فراهم کرد. در آغاز قرن 21 بهنظر میرسد ما دوباره در آستانه سقوط به جهانی پر از خشونتهای جمعی و افراطگرایی هستیم.
قضاوت درباره اشتیاق مخاطبان چینی نسبت به گفتههای پیکتی دشوار بود چراکه نمیشد فهمید این اشتیاق بهخاطر پیشبینی فروپاشی اقتصاد دموکراتیک غرب است یا برای پیشبینی همان الگویی است که درجامعه آنها اعمال میشود. در هرحال چین، میتواند الگوی پیشبینی پیکتی را بهراحتی ترسیم کند. پس از مرگ «مائو تسه تونگ» درسال1976 شاخص جینی نابرابری درآمد و مالیات 31درصد بود. (محاسبه شاخص جینی درباره نابرابری درآمدها از صفر به معنی این است که همه افراد درآمد یکسانی دارند و یک نفر تمامی درآمدهای یک کشور را در دست دارد و درآمد مابقی افراد نزدیک به صفر است.)
تا سال2009 شاخص جینی نابرابری سطح درآمدها در چین پس از یک دوره سخت مبارزه از سال2003 از رقم 51درصد به 47درصد رسید. هنگامی که گروهی از ما برای خوردن نهار بیرون رفتیم بعضی از میزبانهای چینی به نظریه پیکتی حمله کردند. «مگر دنگ شیائوپینگ برای ما جا نینداخته که ثروتمند شدن گناه است؟»، «آیا رشد نابرابری تنها راه نجات چین برای خروج از خطر فقر است؟» واقعیت این است که خود پیکتی نیز موافق بود که هیچ چیز بدی در ذات ثروتاندوزی وجود ندارد با این حال آنچه بر آن اصرار میکرد ایستادگی در برابر تجمع بیش از حد ثروت در دست عدهیی معدود بود. مهمترین مسالهیی که ما به آن رسیدیم این پرسش بود که جهان چگونه از عصر نابرابری گذر خواهد کرد؟
ما در آن زمان از رسیدن به یک اجماع درباره این سوال ناکام ماندیم. ناکامی ما در پاسخ به این پرسش، در نادیده گرفتن تاریخ طولانی شکلگیری نابرابری بود. پیکتی برای پژوهش خود تاریخ 250سال اخیر جهان را درنظر گرفته بود اما برای دیدن تصویر کلیتر باید کمی عقبتر رفت و از تاریخ قبل از عصر کشاورزی (یعنی 15هزار قبل) را مدنظر قرار داد. وقتی زمینه تاریخی را وسیعتر کنیم، خواهیم دید که هر عصر نابرابریهای خودش را در جوامع مختلف انسانی تولید کرده است. به عبارت دقیقتر نظامهای مختلف اقتصادی زمانی بهترین عملکرد را در کارنامه خود ثبت کردند که توانستهاند از فشارهای نابرابری در زمینههای مختلف استفاده کنند. ایجاد فشارهای انتخابی باعث میشود که گروههای پاداش رو به جلو حرکت کنند و گروههایی که از موضوع دور هستند را کنار بزند. این یک حقیقت روشن است که انتقال در نظامها همواره با حوادثی همراه بوده است. از اینرو میتوان چنین برداشتی را داشت که ما نیز در عصر انتقال سیستمها هستیم.
تاریخچه مختصر نابرابری
میتوان گفت تاریخ نابرابری به 15هزارسال پیش بازمیگردد. پیش از ظهور عصر کشاورزی انسان شکارچی انرژی موردنیاز خود را از گیاهان وحشی و شکار حیوانات تامین میکرد. این نظام اقتصادی کسانی که در دستههای کوچک با هم حرکت میکردند را پاداش میداد و در مقابل کسانی را که سعی میکردند گروه را ترک کرده و بهصورت انفرادی زندگی کنند از طریق گرسنگی کشیدن تا سرحد مرگ تنبیه میکرد. در این نظام ایجاد نابرابری عملا ناممکن بود چراکه در گروه جستوجوی غذا هیچ جایی برای پادشاهان و اشراف و کسانی که بهدنبال انباشتن ثروت بودند، وجود نداشت.
در نتیجه کوچنشینها به همان میزان که فقیر بودند با هم برابر نیز بودند. (اگرچه براساس برآورد آنگوس مدیسون، اقتصاددان بریتانیایی، آنچه که انسان شکارچی روزانه به دست میآورد چیزی حدود 1.10دلار امریکا درسال1990 ارزش داشت). مطالعان انسانشناختی از چند جامعه باقیمانده از آن دوران نشان میدهد که ضریب جینی درآمد و نابرابری ثروت در این جوامع بهطور متوسط 25درصد بوده است. (نرخی پایینتر از ضریب جینی در چین مائوتسه تونگ).
عصر کشاورزی حدود 9هزارو600سال قبل از میلاد آغاز شد. نخستین نشانههای این ظهور در خاورمیانه بود. دو هزارسال بعد در پاکستان فعلی و چین و هزار سال بعد در پرو و مکزیک کشاورزی گسترده شد. جمعیت انسانها از 6میلیون نفر در 10هزار پیش از میلاد به 250میلیون نفر در یک سال قبل از میلاد مسیح رسید. در این زمان گروههایی بزرگ از انسانهای کشاورز شکل گرفت و از تعداد کوچنشینها کاسته شد. اگرچه متوسط درآمد افراد در جوامع کشاورزی افزایش پیدا کرده بود (براساس محاسبات مدیسون این درآمد از 1.10دلار زمان کوچنشینی به 2.20 دلار رسیده بود) با این حال ساختار پاداش برای افراد حاضر در این جوامع به نسبت قبل کمتر برابر و مساوی بود. عصر کشاورزی نیازمند تقسیم کار پیچیدهتری نسبت به عصر شکار بود. درحالی که بازار آزاد با شروع کار خود مقدار مشخصی از امکانات در زمینه تخصصهای مختلف را ایجاد کرده بود قوانین تحت حمایت دولتها نیز در این زمینه نقش مهمی ایفا میکردند. برخی از افراد اشراف دست بالا را گرفته درحالی که مابقی به برده و دهقان تبدیل شدند. در نتیجه نابرابری اقتصادی ایجاد شد.
متوسط نابرابری درآمد در جوامع کشاورزی حدود 45درصد تقریبا دو برابر نابرابری عصر شکار بود. این نرخ برای امپراتوری روم احتمالا بین 42 تا 44درصد بوده است. سال1688 در انگلستان ضریب جینی به 47درصد رسید و در فرانسه آستانه انقلاب به نرخ فاجعهآمیز 59درصد رسیده بود. روند نابرابری ثروت همگانی همچنان رو به افزایش بود.
انقلاب صنعتی بهیکباره همهچیز را تغییر داد. قدرت عالی سوختهای فسیلی انرژی باورنکردنی در کنار بخار و الکتریسیته برای تکمیل کار انسانها و حیوانات فراهم کرد. کارخانههای جدید مقادیری از کالاها را تولید کردند. در این تغییر جدید انسانها نیز از افراد ساده عصر کشاورزی به بردگان عصر صنعتی تبدیل شدند که پیش از آن تصورش دشوار بود. زمانیکه کشاورزی با کوچنشینی جایگزین شد اجداد ما با کشف انرژی بیشتری توانستند درآمدهای بالاتری را برای جوامع انسانی ایجاد کنند. در سال1800 میلادی کمتر از یکمیلیارد نفر در جهان وجود داشت درحالحاضر بیش از هفتمیلیارد نفر جمعیت در جهان وجود دارد. به تناسب این افزایش جمعیت نیز درآمد نیز تقریبا 10برابر شده و به چیزی حدود 25دلار در سال1990 رسیده است. بهرهبرداری سوختهای فسیلی نشان داد که جوامع صنعتی به تقسیم کار پیچیدهتری نسبت به جوامع کشاورزی نیاز دارد. شکست فاشیسم و کمونیسم نیز ثابت کرد جوامع بازار آزاد بهترین گزینه برای رهبری اقتصاد هستند. از یک طرف متخصصان ارایه خدمات مهم میتوانند کارشناسان خود را وارد زمینههای اقتصادی و سیاسی کنند. عاملی که خود میتواند در ایجاد نابرابری نقشی موثر داشته باشد. از سوی دیگر وجود ثروت در بازار آزاد نیازمند به وجود یک طبقه متوسط مرفه بستگی دارد که میتواند بخش قابلتوجهی از محصولات و خدمات را خریداری کند.
همانند عصر کشاورزی و تمدن کوچنشینی پیش از آن، عصر صنعتی و سوختهای فسیلی یک نقطه تعادل داشت و آن «حق وجود سطحی از نابرابری در جوامع» بود. جوامعی که به این سمت حرکت کنند قطعا به شکوفایی دست خواهند یافت اما جوامعی که به دور از آن حرکت کنند از شکوفایی دور میشوند. اغلب دولتهای موفق به این نکته پی میبرند و سعی میکنند با استفاده از اعمال مالیات تصاعدی فشاری اندک برای نابرابری اقتصادی ایجاد کنند.
یک سوال با پرسشی نهچندان آسان
براساس این بررسی تاریخی کاملا روشن است که دولتهای مدرن باید هدفشان این باشد که با اعمال مالیات، نابرابری درآمد را در حد 25 تا 35درصد و نرخ نابرابری ثروت در جامعه را بین 70 تا 80درصد نگهدارند. امروزه بسیاری از کشورها یا در همین حد هستند یا نرخ را چیزی بالاتر از این حد نگهداشتهاند از اینرو باید به پیکتی حق داد که برای دیدن مشکلات پیشرو مساله داشته باشد. به اعتقاد کارشناسان، حداقل چهار نیرو دیگر برای شکلدهی جوامع کنونی بهسمت مسیر موردنظر وجود دارد.
نخستین نیرو افزایش مقیاس است. بین عصر شکار و کشاورزی، اندازه نمونه جمعیت اقتصادی یکپارچه از چند دههزار نفر به چندمیلیون نفر افزایش پیدا کرد. وسعت سرزمینهای یکپارچه نیز از چندصد کیلومترمربع به چندصدهزار کیلومترمربع افزایش یافت. با شروع انقلاب صنعتی، جمعیت جهان میلیاردها نفر شد و سرزمینهای یکپارچه سطح کره زمین را فرا گرفت. این بدان معنی است که نابرابری میان کشورها دیگر موضوع اصلی نیست. حداقل کار ممکن این است که به نابرابری در سطح جهان توجه نشان دهیم.
بین 1820 تا 1950 تعداد انگشتشماری از ملل اروپایی و امریکایی با انتقال به عصر صنعتی بهمراتب جلوتر از دیگر ملل در سطح جهان بهسمت عصر انتقال وارد شدند. به گفته برانکو میلانوویچ، اقتصاددان، ضریب جینی نابرابری در این عصر به چیزی حدود 55درصد در سطح جهان رسید. بعد از سال1945 پس از آنکه انقلاب صنعتی به سایر نقاط جهان نفوذ کرد ضریب جینی جهانی پیش رفت و حتی از سال2000 پس از جهش اقتصادهایی همچون روسیه، چین و هند اندازه آن کمتر شده است. ثروتمندان ثروتمندتر میشوند در عین اینکه فقرا نیز با سرعتی بیشتر در حال حرکت هستند. در این زمینه حق با پیکتی است. نابرابری درونی ملتها از سال1970 دایما در حال افزایش است اما اگر روند کنونی ادامه پیدا کند تا سال2050 ضریب جینی به چیزی حدود 25درصد تا 35درصد خواهد رسید. این ضریب همان ضریب ایدهآل زمان انقلاب صنعتی بود که اقتصاد کشورها توانستند به بهترین نحو کارایی خود را نشان دهند.
دومین نیرو تقاضای موثر است. بقای اقتصاد وابسته به سوخت فسیلی به وجود موثر طبقه متوسطی وابسته بود که بتواند برای مقادیر زیادی از کالاها و خدمات پول پرداخت کند که رشد نابرابری حیات آن را تهدید میکند. اگرچه کشورهای ثروتمند رشد کاهلانهیی در زمینه تولید ناخالص داخلی دارند و در طول چهار دهه گذشته یکدرصد جمعیت ثروتمند این کشورها بخش عمدهیی از ثروت را در اختیار دارند؛ با این حال به نظر میرسد که درآمد مابقی جمعیت کشورها بهجای کاهش در حالت رکود بهسر میبرد. 2میلیارد آسیایی در حالی به بازارهای جهانی جذب میشوند که همچنان تقاضا برای ناحیه اروپا و امریکا بهطور چشمگیری باقی مانده است. نابرابری بهطرز پریشانکنندهیی بالاست. با این حال اگر تقاضای موثری برای جذب خروجیهای جهان به وجود بیاید و رشد کند میتوان بهصورت منطقی امیدوار بود که قرن21 میتواند از پیشبینی سیاه پیکتی درباره آینده اقتصاد جهان جان سالم به در ببرد.
سومین نیرو شامل ساختار یک طبقه جدید میشود. از حدود 5000سال پیش که نخستین ایالات ظهور پیدا کردند واحدهای سیاسی و اقتصادی کوچک بهطور متناوب جذب واحدهای بزرگتر میشدند. همین جذب باعث میشد تا عواقب دراماتیکی در انتظار نخبگان محلی باشد. وقتی قبیلهیی در یک دایره سیاسی بزرگتر ادغام میشد رییس قبیله یا توسط نیروهای قویتر محصور میشد یا اینکه کلا به حاشیه میرفت. این رییس بههیچ عنوان قادر نبود که با نیروهای بزرگتر از خودش وارد رقابت شود. بهطور مشابه یک فقیر نیز ممکن بود به اسارت دربیاید یا به تاجر، سرباز مزدور یا مهاجر تبدیل شود. همواره و در هر شرایطی برندهها و بازندهها وجود دارند.
در قرن21 ما نیز در همان زمینه و با همان نسخه قبلی کار میکنیم. برای برخی جهانیشدن، فرصت فوقالعادهیی برای پیوستن به یک تکنولوژی نخبهمحور جهانی است؛ برای برخی دیگر بهدلیل سرعت سرسامآور تحولات و افزایش شکاف میان نخبگان و طبقه متوسط تبدیل به یک خطر شده است. چهارمین نیرو و مهمترین آنها، این است که ما در آستانه ترک عصر سوختهای فسیلی هستیم. منابع جدید انرژی، فناوریهایی که مرز میان ماشین و انسان را از میان میبرند و دگرگونی بهسمت زندگیهای مجازی میتواند عاملی باشد که بزرگترین شکاف تاریخی بشریت اعصار در قرن21 بهوقوع بپیوندند. با در نظر گرفتن تمامی موارد، بهنظر نمیرسد که پاسخ به این پرسش که «جهان چگونه از عصر نابرابری گذر خواهد کرد» چندان آسان باشد. در هر سیستم اقتصادی باتوجه به نوع جذب انرژی برای ادامه روند همواره سطح ایدهآلی از نابرابری وجود دارد. در جهان سوختهای فسیلی ضریب جینی نابرابری 25 تا 35درصد برای درآمد و 70 تا 80درصد برای ثروت میتواند ضریب قابلقبولی باشد. با اینحال پیدا کردن اعداد و تلاش برای اعمال آنها در سطح جامعه تنها ابتدای راه است. بزرگترین مشکل تنیدگی مسایل در یکدیگر است. تنش میان کسانی که در حال ایجاد نابرابری هستند و کسانی که از این جریان دور افتادهاند میتواند بهراحتی تبدیل به «نابرابری خودسرانه و تحملناپذیر» شود که پیکتی سعی داشت روی آن تاکید کند. پس در یک دور تسلسل میتوان با تغییر اقتصاد منطقهیی بهسمت بازارهای جهانی همراه با گسترش تقاضای موثر در سطح جهان از شدت این تنش کم کرد.
منبع : ahleiran.ir